شنیدستی که بیدستی،میان ارتش پستی،علم بردوش میگیرد،چو مشک آب طفلان حسینش را،به دندان و گهی آغوش میگیرد،امانا العجل رحمی،من عباس و یاس و چشمه احساس،دو دستم را بدادم از سر اخلاص،که طفلان حسین،چون منتظر در خیمه ی عباس،عموی مهربان آید،دهد با مشک آبش قطره آبی،ز سوز تشنگی طفلان ندارند قدرت و نایی،عجب دلخوش رقیه میکند طفلان مولا را،عمو آید بگیرد در بغل ما را،دهد آبی و بازی میکند با ما،حسین دنبال عباسش سوار بر ذوالجناحش شد،برفت و تا رسید بر پیکر صد پاره عباس،بدید آنجا دو دستی را جدا از پیکرعباس ، چو مشک اش را به دندانش،علم بر دوش رعنایش،شنید آنجا پیام یا اخا ادرک اخا را از لب عباس،به ناگه مادرش زهرا بآمد در بر عباس،گرفت عباس به آغوش اش و بوسید آن دو بازو را،بگفتا مرحبا عباس،بگفتا مرحبا عباس،تقدیم به تمامی علمداران نهضت جهانی حسینی(شعر از: ابوالفضل بادپا )
نظرات شما عزیزان:
|